با یاد فرشته ی مرگ...
بی مقدمه
ایا وحشت از مرگ جز برای این است که انسان را از انچه دوست دارد جدا میکند و اگر چنین است پس فرق بین مرگ و جدایی چیست ؟
بلبل وقتی که گل میریزد ناله میکند...
پروانه هنگام سوختن شمع خود را به اتش میزند.من وقت جدایی چگونه ارام باشم...
سیزده ساله بودم که پدر بزرگم , تنها یاور زندگی ام مرا تنها گذاشت و با اغوش باز به استقبال مرگ رفت وقتی برای وداع دستانش را بوسیدم گریه ی زیادی کردم اما او با لبخند محزونی گفت :
ساعات وحشتناکی است . ساعاتی که روزگار دلهای بهم پیوسته را از هم جدا میکند...
میگویند انسان همه وقت به صمیمیت دوران طفولیت خود نیست و حوادث شخص را بردبار و سنگین دل میکند , پس تو ای پیر دنیا دیده ی من که سالیان دراز و دور از خانواده و با چشمانی نابینا زندگی کرده ای چرا در این ساعات وداع بی تابی میکنی...
من از شما جدا میشوم در حالی که دل و امید من پیش شماست و اگر دیدار باز پسین هم باشد دوستی شما بهترین یادگار زندگی من است که با خود به عالم دیگر خواهم برد...
[ سه شنبه 91/10/26 ] [ 4:33 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]